سلام عزیزانم . طاعات و عباداتتون قبول

-  برای مشکل بی خوابی و بی قراری پاهام رفتم پیش دکترم که داروهام رو تمدید کنه برام یه آزمایش نوشت . نتیجه آزمایش که اومد ماشالله هزار ماشالله بگم به خودم چشم نخورم یککککک آزمایش غنییییییییی!!!  تمام موارد رو جلوش زده H یا L  خودم کیف کردم از این همه غنا  

- تیروئیدم دوباره از حالت نرمال خارج شده و کم کارشده برای همین از دکتر غدد وقت گرفتم بعد وقت اداری رفتم حدود چهارساعت و نیم با دهن روزه نشستم تا نوبتم شد  دکتر که آزمایشم رو دید گفت تو که اصلا آهن تو بدنت نداری اونوقت چطوری راه میری و زنده ای !!!؟؟؟ یه خروار دارو برام نوشته دکتر مغز واعصاب هم که تا دلتون بخواد دارو داده موقع خوردن داروها قاطی میکنم کدوم رو خوردم و کدوم رو نخوردم اصلا نمیدونم تداخل دارویی ایجاد میشه یا نه خدا بخیر کنه مسمومیت دارویی سراغم نیاد

- روز شنبه دخترم موقع افطار گفت دل درد و دلپیچه دارم . هرکار کرد نتونست چیزی بخوره یه سره هم تو دستشویی رفت و آمد داشت بعد افطار هم باید میرفت تهران باباش برد رسوندش و ساعت 2.5 نصف شب برگشت. خودمم همچین بگی نگی دلپیچه رو داشتم ولی نه به شدت دخترم .روز بعدش مرتب حالش رو میپرسیدم و میگفت همچنان دلپیچه دارم و لحظه به لحظه بدتر میشم تا اینکه یکشنبه ساعت 11 شب زنگ زده گررررریههههه که مامان دارم میمیرم  دیگه نمیتونم تحمل کنم دل درد و حالت تهوع امونم رو بریده امروز هم دانشگاه نرفتم

اون گریه میکرد منم گریه میکردم گفتم نگران نباش ما الان راه میوفتیم سمت تهران . همسر خونه نبود سریع زنگ زدم مثل قرقی خودش رو رسوند . توصیه های ایمنی رو به پسرم کردیم و گفتیم چراغا رو خاموش کن درا رو هم قفل کن بخواب به همسایه هم سپردیم که علی تو خونه تنهاست هواش رو داشته باشید . ساعت 11.5 راه افتادیم به سمت تهران هنوز 30/40 کیلومتر از قم دور نشده بودیم که خودم دلپیچه وحشتناک گرفتم به طوری که قدرت نشستن روی صندلی ماشین رو نداشتم تقریبا تو تمام پمپ بنزینهای بین راه وایسادیم از شدت درد نمیتونستم کمرم رو راست کنم یه مجتمع خدماتی هم نزدیک تهران بود که اونم وایسادیم ولی متاسفانه دستشویی بانوانش قفل بود همسر هرچی گفت برو قسمت آقایون من دم در وایمیستم قبول نکردم خلاصه دردسرتون ندم تا خود تهران مرگ رو جلو چشمام میدیدم از دلپیچه وحشتناکی که داشتم سردرد هم بهش اضافه شد . نزدیک خونه دخترم دیگه جیغ میزدم و گریه میکردم همسرم هم از استرس و نگرانی رنگ به چهره نداشت دلپیچه اونم شروع شده بود

رسیدیم خونه دخترم وقتی حال و روز منو دید داشت سنکوپ میکرد اون حالش بهتر از من بود  سریع خودمون رو رسوندیم درمونگاه دوباره اونجا یه عالمه قرص و شربت و آمپول برام نوشت . ساعت 3 بود برگشتیم خونه همسر سریع مارو گذاشت و دوباره خودش فی الفور برگشت قم ساعت 5 صبح بهم پیامک داد که من رسیدم

- روز جمعه از طرف شبکه ماهواره ای هدهد به مناسبت نهمین سال تاسیسش افطاری دعوت بودیم . محل افطاری هم در کارگاه ساخت ضریح امامین عسگریین بود . میزها رو در محوطه کارگاه چیده بودند و مراسم بعد از افطار هم داخل سالن بود . اینقدر دم افطار هوا آشفته بووووود که مدعوین نمیدونستند پشت میزاشون بشینند یا برن داخل سالن !!! باد و گرد و خاک و یهو بارون و رعد و برق . هر لحظه هوا حالی به حالی میشد یعنی افطاری کوفتمون شد دخترمم از تهران اومده بود به بچه ها گفتم اشکال نداره خودش خاطره میشه ! همیشه یادتون میمونه که نهمین افطاری هدهد رو با چاشنی رعد و برق و باد وبارون خوردیم  اما مراسم بعداز افطار بسی زیبا و دلچسب و دیدنی بود . محمد شعبان پور استندآپ کمدی معروف شبکه سه رو دعوت کرده بودند و یه نیم ساعتی برنامه اجرا کرد . برنامه هاش رو تا حالا ندیده بودم امااااااااااا اینقدر اینجا خندیدممممم که اشکم در اومده بود و مثل چی ریسه میرفتم  باور نمی کردم اینقدر این کمدین بامزه باشه از اون موقع استند آپهاش رو سرچ میکنم و میبینم واقعا شب مفرحی بود و خیلی هم بهمون خوش گذشت برنامه تا ساعت 12 ادامه داشت آخر برنامه هم به قید قرعه جایزه های بسیار قشنگی میدادن متاسفانه ما که چهار تا کارت داشتیم اسم هیچ کدوممون در نیومد ولی پارسال یه سرویس 8 پارچه تفلون رو جایزه بردیم . یادم رفت بگم که این افطاری مختص کارکنان شبکه هدهد هستش اما ما هر سال به عنوان مهمان ویژه دعوت میشیم رئیس شبکه بسیار به ما لطف و محبت داره

- عروس و داماد خونه ما سه روز پیش از شروع ماه مبارک عروسی کردند و الحمدالله و به سلامتی جا گرفتند . عروسی بسیار خوبی هم گرفتند . روز پنجم یا ششم ماه مبارک بود که عروس خانم با سلیقه ما یه ظرف کوکو سبزی که به طرز زیبایی تزیین شده بود رو دم افطار آورد و داد . منم ظرفش رو نگه داشتم که خالی برنگردونم بالاخره دیشب یه دلمه برگ مو حسابی درست کردم و بشقابشون رو پرکردم و با گوجه های مینیاتوری تزئین کردم و براشون فرستادم . خداروشکر بسیار آدمای خونگرم و با محبتی هستند قصد دارم در اولین فرصت برای شام دعوتشون کنم

- به قراراطلاع دوتا از خواهرام با خانواده شون قصد دارند برای تعطیلات عید فطر بیان قم . منم خوشحاااااال از اینکه همچین قصدی کردند مصرانه دعوتشون کردم بیان دیشب رفتم برنامه امتحانیم رو چک کردم دیدم درست بعداز تعطیلات امتحانات من شروع میشه  یعنی 18 خرداد اولین امتحانمه !!! حالا من چه جوری هم مهمون داری کنم اونم از یه ایل ، هم درس بخونم !!!؟؟؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

tayebe98 حمایت از کالای ایرانی به رنگ چادرم تصاویرروستای چوخون پروانه رنگی بهترین خرید محصولات watchtube عـجـایـب جـهــان فرهیختگان و پیشکسوت گذشته حال آینده ساوه