و بالاخره طلسم شکسته شد و من دیروزدر یک اقدام انتحاری و بدون خبر ساعت 9 صبح از اداره زدم بیرون و رفتم دیدن طیبه نازنین
طیبه جان شب قبلش تو تلگرام پاسخ نگرانی ام رو داد وقتی گفت قم بستری بوده و الان هم مرخص شده و داره میره اداره عزمم رو جزم کردم که هر جور شده برنامه رو ردیف کنم و لااقل نیم ساعت هم شده برم دیدنش! هم خودم برای دیدنش بال بال میزدم هم میدونستم خوشحال میشه
همونطور که نشون میده و میشه از تمام کلمات و جملاتش تو وبلاگ، مهربانی و قلب پاکش رو احساس کرد مهربان و دوست داشتنیه . دلت میخواد فقط بشینی و به حرفاش گوش بدی و زل بزنی تو چشماش
همون نگاه اول منو شناخت همدیگه رو بغل کردیم و یه دل سیر همدیگر رو بوسیدیم
سرم خیلی شلوغه نمیتونم زیاد از جزئیات این دیدار بنویسم فقط میتونم بگم خوشحالم از دیدن روی ماهش
تاحالا هر وقت میخواستم دعا کنم طیبه رو هم یاد میکردم الان اولین نفری رو که اسم میبرم طیبه است
ان شالله به حق مولود این روز صحت و سلامتیش رو به زودی به دست بیاره و مثل گذشته طیبه ای شاد و سرحال و شیطون رو تو وبلاگهامون احساس کنیم
روز زن و روز مادر رو به همه بانوان پاک سرزمینم تبریک و تهنیت میگم .
+ ققنوس عزیز طبق سفارشی که کرده بودی یه ماچ گنده و آبدار به جات از لپای طیبه گرفتم
درباره این سایت